من فکر میکنم همه ی قبرستان های عالم باید دو قسمت داشته باشند، یک قسمت که گرد مرگ را پاشیده اند روی سنگ هایش و قسمت دیگری که هنوز زندگی در آن جریان دارد. 

***

روی سنگ خانه ات که آب میریختم، آب آرام آرام راه میگرفت سمت پُر کردنِ کلمه های گود و عمیق. قشنگ می نشست به دلِ کلمه ی قرمزِ قبل از اسم ات.

تو نرفته بودی برای مردن.و حالا داشتی زندگی ات را میکردی و لابد از آنجا به ریشِ تمام دغدغه های زمینی و دست وپا گیر ما میخندیدی!


دروغ چرا؟ چیز زیادی ازت نمیدانم. تقریباً هیچ چیز. 

سهم من از تو چشم هایت بود. 

چشم هایت داخل چارچوبِ قابِ عکس و چفیه ای که گردنت را در لباس سبز جنگی ات بغل کرده بود.

 اگر چند سلول از خون جاری در رگ هایم را بررسی کنند هم،شاید سهم دیگری هم داشته باشم. 

سهمی از قرابت ژنتیکی و خونی ام با تو را بنویسند به پایت. 

سال هاست نیامده ام. سال هاست ندیده ام ت. 


امشب، یکهو دلم تنگ شد. برای همان قطعه ای که درآن زندگی هنوز نفس میکشید. 

همه ی قبرستان ها دو قسمت دارد و آنجایی که تو را خاک کرده اند هم بوی زندگی دارد. دلِ آدم نمیگیرد. 


اصلا خوش به حال شما. خوش به حال شما که نمرده اید و "عند ربهم یرزقون" اید. 

میشود دست ما را هم بگیرید؟ 

میشود دست ما را هم بگیرید و بلدِ راه باشید در این وانفسای عمیق  گمگشتگی؟ . 




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نسل پر حاشیه گوکه در گذرزمان گلشن پلاس Kimberly کتاب زنان زیرک + دانلود رایگان pdf زنان زیرک تور کربلا Ronnie آبیدال موزیک